در این مطلب چند توصیه برای بهبود تجارت و یا شروع یک کسب و کار موفق برای شما بیان می کنیم که نتیجه بخش بودن آنها را تضمین میکند:
چه افرادی که قبلا سابقه شروع یک کسب و کار را داشته اند و چه آنهایی که برای اولین بار میخواهند کسب و کاری را آغاز کنند همه در یک نقطه مشترکند، میخواهند کسب و کاری موفق راه اندازی کنند، اما بار ها و بارها شاهدیم که با وجود موفقیت در ابتدا بسیاری از فعالیت های شغلی قبل از یک سال کاری تعطیل شده و یا با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کنند، برخی دیگر نیز پس از شروع فعالیت به مسیری غیر از آنچه از ابتدا تعیین کرده بودند رفته و فعالیت های غیر مرتبط با اهداف اولیه خود انجام میدهند، در این مقاله روش راه اندازی یک کسب و کار موفق را به زبانی ساده توضیح داده و شما را با فاکتور های اولیه موفقیت در کسب و کار آشنا میکنم .
قبل از هرچیز باید این را بدانیم که فاکتور های موفقیت در بین افراد بسیار متفاوت است، لذا ابتدا باید تعریف خود را از یک تجارت موفق مشخص نماییم، چه بسا موفقیت در تجارت از دید یک شخص فروش بالا و سود سرشار کوتاه مدت، از دید شخصی دیگر آرامش در کسب و کار و سودی تضمین شده و برای دیگری ایجاد یک برند و یا کارآفرینی باشد.
در این مطلب سعی دارم موفقیت را از نقطه نظری متعادل در نظر گرفته و ارتباط آن را با کسب و کار برقرار نمایم، پس از سالها فعالیت در موسسات مختلف چه به عنوان سرمایه گذار چه بعنوان مدیر ارشد سازمانها و مراکز تجاری و یا مشاور و مدرس آنچه توجه مرا در طی سالیان به خود جلب نمود تشابه خلقیات و عادات افراد با نتایج مشابه در کسب و کار بود، این را میتوان همان قانون علت و معلول دانست و بی شک نتایج رفتار و اخلاق شما در کسب و کار به وضوح خود را نشان داده و برونداد یکسانی را در پی خواهد داشت.
در اینجا چند توصیه برای بهبود تجارت و یا شروع یک کسب و کار موفق برای شما دارم که تجربه و مطالعاتم نتیجه بخش بودن آنها را تضمین میکند:
1 – در صورتی که قبلا کسب و کاری داشته اید که موفق نبوده عوامل رفتاری خودتان را که باعث شکست شده پیدا کنید و به یاد داشته باشید عوامل درونی بسیار تاثیرگذار تر از عوامل خارجی هستند. پس برای تغییر نتایج قبلی ابتدا تغییر را از خودتان شروع کنید.
2 – قبل از داشتن یک برنامه استراتژیک ذهن خود را برای داشتن تفکر استراتژیک آماده کنید، برنامه ها ممکن است دستخوش تغییرات شوند اما یک ذهن خلاق و موقعیت شناس میتواند همیشه به کمک شما بیاید.
3 – از شروع کردن تجارت و یا کاری که به آن علاقه ندارید خود داری کنید، قبل از شروع کسب و کار بیشتر از سود دهی به مفید بودن کسب و کار و مطابقت آن با علایق خود اطمینان حاصل کنید.
4 – در مورد شرایط کسب و کار، رقیبان، مشتریان و مهمتر از همه وجه تمایز محصول خود با رقبا تحقیق کنید و یک سئوال اساسی را همیشه از خود بپرسید، مشتری چرا باید محصول یا خدمات شما را نسبت به رقیبتان ترجیح دهد.
5 – اهداف خود را مشخص کنید اهدافتان باید بزرگ اما قابل دسترس باشد. اهداف خود را دسته بندی و به دو دسته کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم کنید، یادتان باشد اهداف بلند مدت چشم انداز سازمان شما را شکل داده و در صورت عدم انتخاب صحیح انگیزه های فعالیت را از بین خواهند برد .
6 – همیشه با انگیزه باشید و از افراد با انگیزه در سازمان خود کمک بگیرید، داشتن انگیزه میتواند هر غیر ممکنی را ممکن کند.
7 – به روی فعالیت ها ی اصلی خود تمرکز کنید هر روز از یک شاخه به شاخه دیگر نروید و سعی کنید کارها را اولویت بندی کنید. سعی کنید تمرکز اصلی خود را بر اهداف خود متمرکز کنید.
8 – از تغییر نترسید، به خاطر بسپارید همه در مقابل تغییر مقاومت میکنند اما باید به عنوان یک مدیر قدرت تصمیم گیری در لحظات حساس را داشته باشید و این تصمیم میتواند در مورد هر چیزی باشد، حتی خود شما !
9 – برای خود و کارمندان و مشتریانتان پاداش مشخص کنید در هر مرحله از کار در صورت دست یافتن به موفقیت، حتی موفقیت های کوچک به خود و دیگران پاداش بدهید.
10 – به یاد داشته باشید یک مدیر خوب باید کارمندانی خوب داشته باشد، منابع انسانی خلاق و با انگیزه را استخدام و به آنها آموزش دهید و سعی کنید اختیارات لازم را برای نمایش توانمندیهای خود داشته باشند، شما فقط باید از دور آنها را کنترل کرده و آنها را متوجه حظور و پیگیریتان بکنید اما از دخالت در مسائل کوچک خودداری کنید.
11 – بر محصولاتی تمرکز کنید که نیاز آن در طیف وسیعی از جامعه باشد، یادتان باشد شما میتوانید بدنبال نیازهایی باشید که هنوز محصول و خدماتی برای آنها ایجاد نشده است.
12 – تحمل داشته باشید و منتظر اتفاق خارق العاده نباشید، فقط و فقط به اهدافتان فکر کنید و مرحله به مرحله پیش بروید بسیاری از افراد دقیقا زمانی که با موفقیت چند قدم فاصله دارند دست از کار میکشند.
13 – یک مشاور خوب برای راهنمایی کسب و کار خود انتخاب کنید، در مورد فاکتور های مشاوره مدیریت تحقیق و کارآزموده ترین گروه را که میتوانند زمان کافی برای شما بگذارند انتخاب کنید، فراموش نکنید از افرادی که یک نسخه واحد برای همه دارند پرهیز کنید، یک مشاور مدیریت خوب با تکیه بر تجربه و تحقیق و آنالیز بازار میتواند از نگاهی دیگر کسب و کار شما را بررسی و راه حل های خوبی به شما ارائه دهد، اما یک نکته مهم در مورد داشتن مشاور این است که فقط زمانی که به بن بست رسیده اید به یاد داشتن مشاور نباشید.
14 – از تکنیک های مختلف فروش و بازاریابی بهره مند شوید، همیشه مشتریانی وجود دارند که شما آنها را نمی بینید، یک تیم بازاریابی خوب و مهم تر از آن چند ایده خوب برای فروش، همیشه فروش بیشتر میتواند به کار شما انگیزه و منابع مالی تزریق کند
15 – یک سیستم اطلاعاتی دقیق در کسب و کار خود ایجاد کنید، اطلاعات را دریافت، نگهداری و مرتبا آنالیز کنید، انحراف از اهداف و یا ضرر و زیان را در سریع ترین زمان تشخیص داده و به دنبال راه حل باشید
16 – سیستم های مدیریت کیفیت بر اساس استانداردهای بین المللی متواند بسیار موثر باشد، یک سیستم بهبود مستمر استاندارد تبیین و از آن تبعیت کنید.
17 – از تکنولوژی های روز بهره مند شوید و کسب و کار خود را همه جا معرفی کنید
18 – مهمترین عامل موفقیت شما در تجارت مشتریان شما خواهند بود یک کلید اساسی در موفقیت وفادار سازی مشتریان است، مشتریان خود را فراموش نکنید، مرتبا با آنها در تماس باشید و سعی کنید خدمات بیشتر و مطلوبی به آنها ارائه دهید .
19 – در مورد برند و مزیت های محصولتان تبلیغ کنید اما همیشه به خاطر داشته باشید موثر ترین تبلیغات باید با صداقت، کوتاه و حاوی یک پیام مشخص باشند که بر برند و مزیت محصول شما استوار باشد.
20 – به کار، منابع انسانی، محصول و برند خود باور داشته باشید و هر روز به فکر ایجاد یک خلاقیت در کسب و کارتان باشید.
هر چند عوامل و نکات مختلفی در این حوزه مطرح و قابل ذکر است اما رعایت نکات بالا شاید کلیدی ترین موارد در تجارت است، همانطور که در ابتدای مقاله ذکر نمودم فاکتور های موفقیت میتواند متفاوت باشد اما یک جمله از آلبرت انشتین را به شما یاد آوری میکنم سعی کنید به جای انسان موفق بودن بر روی ارزشمند بودن تمرکز کنید و من گمان میکنم یک کسب و کار و یا فرد ارزشمند همیشه موفق خواهد بود .
سیدعبدالله احمدیقلعه، در اینباره، بیان کرد: فردی که با افسردگی پنهان درگیر است از روزمرگی رنج برده و توانایی ایجاد تحول در برنامههای روزانه خود را ندارد. به علاوه از پیشرفتهایی که در زندگی عایدش میشود خوشحال نمیشود، به شکل بارزی در خواب و خوراک دچار اختلال میشود و به خرید، مهمانی رفتن و مرتب کردن محیط زندگی خود تمایلی ندارد.
این کارشناس با تأکید بر این موضوع که شخص دچار افسردگی پنهان از اختلال خود آگاه نیست، ادامهداد: در واقع اطرافیان و خانواده وقتی چنین علائمی را در کسی مشاهده میکنند باید به فکر راه چاره بوده و محیط شادی را برای وی فراهم کنند. در واقع برخی بیماریهای روحی و روانی نیز مثل بسیاری از بیماریهای جسمی خاموش بوده و در ظاهر شخص بروز نمیکند. اینگونه اختلالها افسردگی پنهان نیز جزوی از آنها است شخص را به شدت آزار میدهد، در حالی که خودش خبر ندارد. از اینرو اطرافیان بهتر میتوانند این علائم را تشخیص داده و جهت رفع و درمان آن اقدام کنند.
وی همچنین افزود: غافلگیر کردن یکی از اقدامات تاثیرگزار برای بهبود کسانی است که از افسردگی پنهان رنج میبرند. به عنوان مثال میتوان هدیه گرفتن، برپا کردن جشنهای تولد و مهمانی را نام برد. در واقع اطرافیان باید فرد را به شرکت در محیطهای شاد و پرانرژی مجبور کنند و از تنها گذاشتن زیاد او اجتناب کنند.
احمدیقلعه خاطرنشان کرد: گوش سپردن به موسیقی شاد، مطالعه مطالب طنز و فکاهی، حضور در مراکز خرید، رانندگی، ورزشهایی از قبیل شنا و آببازی و از همه مهمتر مراجعه به مشاور مجرب از جمله راهکاری درمان این نوع از افسردگی محسوب میشوند.
برای شادی و شاد زندگی کردن نباید از هیچ تلاشی فروگذار کرد و در این مقاله می آموزید که چگونه این کار را انجام دهید .
اما برای شاد زیستن چه کارهایی باید کرد. در این مقاله ۱۴ نکته را به شما پیشنهاد میکنیم که با رعایت آنها، زندگی شادتری خواهید داشت. توجه داشته باشید که تاثیر مثبت این نکات، از طریق تحقیقات علمی ثابت شدهاست.
۱ . خاطرات روزانه خود را بنویسید
شروع به روزانه نویسی کنید و خاطرات و احساسات مثبت خود را در آن درج کنید. باید بدانید که این عمل را باید بصورت طولانی مدت انجام دهید و حتی اگر روزهایی وقت ندارید، خیلی کم و خلاصه این کار را انجام دهید. این مساله باعث میشود که در آینده به شناختی از خود رسیده و علاوه بر آن کمی هم به داشتن حس خوب و شادی در شما کمک میکند.
۲ . آنچه که باعث خوشحالی شما میشود را با دوستان و خانوادهتان به اشتراک بگذارید
دانشمندان اعتقاد دارند که وقتی احساس خوب خود را با دوستانتان به اشتراک بگذارید، به افزایش این احساس کمک کرده و رابطه دوستی خود را مستحکم میکنید. توجه داشته باشید که همینطور باید شنونده خوبی هم برای دوستانتان باشید.
۳ . محیط خود را با رنگ آبی پر کنید
دانشمندان تایید کردهاند که رنگ آبی و درجات روشن و تیره آن، باعث ایجاد حس آرامش در محیط شده و فرد را آرام میکند.
۴ . مدیتیشن را در برنامه خود قرار دهید
انجام تمرینات مدیتیشن، وقت زیادی را طلب میکند، اما ارزش آن را دارد. مطالعات نشان میدهد که مدیتیشن به استراحت مغز کمک کرده و باعث پایین آمدن سطح استرس و همچنین بالارفتن حس رضایت از زندگی میشود.
۵ . برای دیگران پول خرج کنید
خرج کردن پول فقط برای خود، نه تنها خودخواهی است، بلکه باعث بهبودی زندگی شما هم نمیشود. اگر برای اطرافیانتان پول خرج کنید، حس مثبت شما را تقویت کرده و باعث ایجاد حس عشق به زندگی در شما میشود.کسی را به دیدن یک فیلم مهمان کنید، برای فرد مورد علاقهتان، بدون مناسبت خاص هدیه بگیرید و یا دوستانتان را به نهار دعوت کنید.
۶ . ورزش را فراموش نکنید، حتی به صورت کم
ورزش کردن باعث کاهش استرس میشود، حتی اگر در مدت زمان کم انجام شود. ضمناً ورزش باعث بهبود شرایط ظاهری حتی به مقدار اندک میشود.
۷ . در تک تک لحظههایتان زندگی کنید
زندگی کردن در لحظه، یکی از راههای اصلی رسیدن به یک زندگی شاد است. فکر کردن به گذشته و آینده باعث ایجاد حس اضطراب در فرد میشود. در حالی که تمرکز بر اتفاقی که در لحظه در حال وقوع است، باعث داشتن زندگی شادتر میشود.
۸ . به مقدار زیاد آب بنوشید
تحقیقات نشان میدهد، نوشیدن کمتر آب نسبت به مقدار استاندارد مصرف آن، حتی به مقدار کم، نه تنها باعث مشکلات پوستی میشود، بلکه باعث ایجاد حس نارضایتی از زندگی در فرد میشود. بنابراین روزانه به میزان مناسبی آب بنوشید؛ حداقل ۸ لیوان.
۹ . به قدر مناسب بخوابید
خواب مناسب، باعث افزایش مقاومت بدن در مقابل عواطف منفی شده و همچنین باعث واکنش سیستم عصبی و ایجاد زمینههای ضد استرس میشود. البته خواب زیاد، نتیجه معکوس داشته و باعث افسردگی میشود.
۱۰ . در هوای تازه قدم بزنید
حتی نیم ساعت قدم زدن در هوای آزاد، باعث افزایش احساس خوشی و ایجاد حس آرامش میشود. بعلاوه، قدم زدن باعث جذب ویتامین دی در بدن میشود که این خود فواید مخصوص به خود را دارد.
۱۱ . اهداف قابل دستیابی انتخاب کنید
این نکته یکی از راههای درست ایجاد حس خوب است. اهداف زندگی نباید خیلی آرمانگرایانه و غیرواقعی باشند. اهداف قابل دستیابی انتخاب کرده و برای رسیدن به آنها تلاش کنید. بزودی به زندگی شادتر و موفقتری خواهید داشت.
۱۲ . همیشه لبخند بزنید
لبخند زدن شما را از افسردگی نجات نخواهد داد، اما اگر روزی را با احساسات خنثی سپری میکنید، لبخند زدن باعث میشود که آهسته آهسته احساساتتان به مثبت گرایش پیدا کند.
۱۳ . به ترانههای مفرح مورد علاقهتان گوش کنید
گوش کردن به ترانههای شاد محبوبتان، باعث میشود به راحتی از حالوهوای غمگین به احساس شادی برسید. نکته مهم این است که هنگام گوش کردن به موسیقی با ریتم آن همراهی کنید. موسیقیای که با آن همراهی نمیکنید، در تغییر حس و حال شما چندان موفق نخواهد بود.
۱۴ . و در آخر؛ زمان کمتری را در اینترنت بگذرانید
هرقدر که فضای مجازی برای شما محبوبتر باشد، در دنیای واقعی فردی عبوس و ناشاد خواهید بود، این یک حقیقت اثبات شدهاست. حالا عذر دیگری هم برای دور شدن از رایانه دارید!
طرد کردن انتخابی است که او انجام داده و شما هنوزهم شخصیت باارزش و منحصر به فردی هستید با هدف ها، استعداد ها و نظرات خاص خود…
بدترین ضربه در زندگی بعد از مرگ ، طلاق یا قطع یک رابطه عاطفی است. بحران بزرگی است که تأثیر عظیمی بر شخص می گذارد و احساسات را درگیر می کند. شاید هر کس یک بار چنین حالتی را تجربه کرده باشد. اگر شما در حال طلاق هستید غم ویأس را خواهید چشید.
جدایی از یک دیدگاه هفت مرحله دارد:
اول: ازبین رفتن علاقه
بعد از خوشحالی حاصل از
علاقمند شدن، یک فکر به ذهن خطور می کند: کسی را که دوستش دارم بدی هایی هم
دارد. مثلا خیلی خودمحور است. یا بچه ها را بیشتر از من دوست دارد و ..
اگر این احساسات رفع نشوند، رابطه به مخاطره می افتد.
دوم: فرسایش
ناامیدی
و عیب جویی، جلو علاقه و جذابیت را سد می کند. دیگر وقت آن رسیده با هم
صحبت کنند یا به یک مشاور رجوع کنند. اگر تغییری حاصل نشود رابطه به این
سمت پیش خواهد رفت:به هم توهین می کنند، برای جلب توجه مسابقه می دهند،
ولخرجی می کنند، به چیزهای جدیدی علاقه پیدا می کنند، به هم بدبین می شوند،
نمی خواهند یکدیگر را ببینند و …
سوم: کنده شدن
از
هم دوری می کنند تا کمتر غصه بخورند و ادامه این جدایی احتمال بهبود روابط
را بسیار کم می کند.گاهی فقط یکی از طرفین در این مرحله است. در این مرحله
خیلی کم با هم صحبت می کنند، می گویند “مهم نیست” حتی اگر واقعاً در عذاب
باشند! به فکر یک همسر جدید می افتند، نمی دانند بمانند یا بروند و گاهی به
عصبانیت متوسل می شوند، چون جدایی را آسان تر می کند.
چهارم:جدایی فیزیکی
این
به معنای قطعی بودن از بین رفتن رابطه است. قبلا می گفتند تفاهم نداریم،
خیلی دعوا می کنیم، اما حالا دیگر اصلاً رابطه ای وجود ندارد. تنهایی، ترس و
احساس شکست وجود دارد.
پنجم: سوگواری
هر کس از
کسی که روزگاری دوستش داشته جدا شود، حتی اگر از او متنفر هم باشد، عزادار
می شود. حداقل این که یک رویای شیرین بر باد رفته است. این افراد در عین
ناامیدی به خاطرات گذشته پناه می برند، دچار ملغمه ای از اندوه، عصبانیت،
احساس گناه ، ترس و امید می شوند و وقتشان بیشتر صرف احیای ارتباط های کهنه
می شود؛ چه موجود مزخرفی بود، باید اینطوری رفتار می کرد، تقصیر کی بود و
…باید این احساسات کهنه را دور بریزند.
ششم: یک زندگی نو
به جای
گذشته بر آینده تمرکز می کنند. کمی هم وسواس به خرج می دهند. لباس های نو
می پوشند، چیزهای جدید می خورند، مهمانی می دهند، به شدت کار می کنند. بعضی
ها شدیداً دنبال یک عشق جدید می گردند، عده ای از روابط جنسی متنفر می
شوند، برخی هم از هر رابطه عاطفی رو می گردانند.
هفتم: تطبیق
خوشبختانه
اکثر آدم ها پس از چنین شکستی عاقل تر، محکم تر ، قوی تر و پخته تر می
شوند، دوستان بهتری پیدا می کنند، برنامه های منطقی برای آینده می ریزند،
شب ها راحت می خوابند و به سوی آینده ای بهتر پیش می روند.
هیچ کس عیناً مثل هیچ کس دیگری نیست. بعضی ها یک مرحله را جا می اندازند، بعضی ها در یک مرحله متوقف می شوند، عده ای هم ساکت و سریع تمامی مراحل را طی می کنند. اگر در مرحله دو یا سه گیر کرده اید و همسرتان برای مراجعه به مشاور روی خوش نشان نمی دهد خودتان دست به کار شوید. اگر بعد از سه ماه هنوز عزادار یک رابطه شکست خورده هستید به یک مشاور مراجعه کنید.
اعتقاد عمومی بر این است که بعد از طلاق هر دو طرف پنجاه- پنجاه مقصر هستند. الزاماً این طور نیست. شاید مقصر عمده فقط یک طرف( نیازها، شخصیت، افکار غیر منطقی یا مشکلات عاطفی) باشد. شاید هم هیچ کس مقصر نباشد، فقط علاقه ها، ارزش ها ، عقاید و شیوه زندگی شان متفاوت بوده است. خودتان را سرزنش نکنید، سعی کنید در آینده مراقب این تفاوت ها باشید.
به چند توصیه توجه کنید:
* با یک دوست حرف بزنید و خودتان را خالی کنید.اگر کسی از دوستان و خانواده پیشنهاد کمک داد قبول کنید.
* هر چیزی را که از طرف مقابل باقی مانده، دور بریزید یا اگر قابل فروش است بفروشید. احتیاجی به یادگاری نیست.
* اگر پس از گذشت یک ماه هنوز عزادار هستید، اجباراً تفریح کنید.
* مهارت های برقراری ارتباط، قاطعیت و تصمیم گرفتن مفید خواهد بود.
* با فکرهای غیر منطقی که فقط سبب افزایش وابستگی می شوند، مبارزه کنید. اغلب یکی از طرفین از جدایی فرار می کنند. ما می خواهیم که همسرمان را دوست داشته باشیم اما کنترل تمامی احساسات که دست ما نیست.
* این واقعیتی است که باید همه بپذیرند این که کسی دوستمان بدارد چیز قشنگی است، اما اجباری نیست. این که شوهر سابق شما طردتان کرده ارزش شما را کم نمی کند. طرد کردن انتخابی است که او انجام داده و شما هنوزهم شخصیت باارزش و منحصر به فردی هستید با هدف ها استعداد ها و نظرات خاص خود. توقف فکر راهی مناسب برای کاهش افکار و تخیلات دردآور است.
«از همون روز اول که ملاقاتش کردم، فهمیدم این شریک زندگی منه!»، «خیلی سریع عاشق هم شدیم و خیلی زود هم تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم و حالا هم که یک ماه از ازدواجمون میگذره، خیلی خوشبختیم!» و هزاران جمله آشنای دیگر که با شور و حرارتی وصفناشدنی گفته میشوند اما زمانی از گفتن این جملهها نمیگذرد که میشنویم: «اصلا نمیدونم چرا اینجوری شد! ما که عاشق هم بودیم…» یا بعضیهای دیگر که میگویند: «از اولش هم منو دوست نداشت؛ هرکاری کردم عاشقم نشد و حالا هم این وضع زندگیمه …» واقعا داستان چیست؟ چرا بعضی از زوجهایی که زندگیشان را با عشق آغاز میکنند، ناگهان به بنبست میرسند راه را اشتباه میروند یا از اول در مسیر اشتباهی بودهاند؟ چهطور باید تفاوت بین عشقهای زودگذر و عشق واقعی را بفهمیم؟
عشق اسطورهای مال کتابهاست!
متاسفانه در ادبیات کلمات مشابه بسیاری به اشتباه جای یکدیگر استفاده میشوند و عشق هم از همین گروه است. عشقی به عنوان عشق اسطورهای در ادبیات ما وجود دارد که احتمال وقوعش در دنیای واقعی بسیار کم است. حتی وقتی فردی ادعا میکند آنقدر فرد دیگری را میخواهد که حاضر است همه را بدهد تا او را بهدست بیاورد، جدا از واکنش طرف مقابل، جای بحث و بررسی دارد که آیا واقعا چنین چیزی ممکن است یا خیر. در مفاهیم انسانی این نوع رابطه بعید است اما غیرممکن نیست؛ مثلا این عشق بین انسان و خداوند متعال امکانپذیر است. ما وقتی به فردی علاقه داریم، دوست داریم تمام توجه او به ما باشد و اگر به دیگری توجه کند، آزرده میشویم. تنها خداوند است که ما دوستش داریم و وقتی دیگران مورد توجه خداوند قرار میگیرند، ناراحت نمیشویم که هیچ، خوشحال هم میشویم. این تنها مثالی بود که مشخص شود عشق انسانی با عشقهای اسطورهای بسیار متفاوت است.
عشقی که زود نفرتانگیز میشود!
نکتهدیگری که در روابط انسانی باید به آن دقت داشته باشیم این است که شاید فردی را بینهایت دوست داشته باشیم و به اشتباه اسم عشق هم روی رابطهمان بگذاریم، اما مهم این است که ما هم آن فرد را برای خودمان میخواهیم و هرقدر برای ما عزیز باشد، اگر طردمان کند یا فرد دیگری را به ما ترجیح دهد، آرزو میکنیم همان آدم خیلیخیلی عزیز اصلا دیگر در این دنیا نباشد! به همین دلیل کاربرد واژه عشق باید با دقت بیشتری انتخاب شود.
عامل محرکه را بشناسید!
وقتی دو جنس مخالف یکدیگر را در محل کار، خواستگاری و… میبینند یا جایی ارتباط اجتماعی برقرار میکنند و هر دو احساس نزدیکی زیادی به یکدیگر دارند، این حسشان هر روز بیشتر میشود تا اینکه به رابطه نزدیکتری تبدیل میشود و افراد متوجه میشوند به طور اختصاصی به هم احساس وابستگی دارند. اولین سوالی که افراد باید از خود بپرسند این است علاقهای که حالا نسبت به دیگری دارند و به وابستگی تبدیل شده، از کجا شروع شده؟ یعنی عامل محرکش چیست؟ ظاهر و حالت فیزیکی اوست یا نوع و سبک ارتباطی که با ما برقرار میکند، شاید هم دیدگاهش در مسائل اجتماعی توجهمان را جلب کرده یا حتی ممکن است موقعیت اقتصادی و اجتماعی فرد و شاید هم ترکیبی از چند عامل برایمان جذاب بوده، پس در اولین مرحله باید صادقانه عامل محرک را مشخص کنیم چراکه ارزشگذاری همین عوامل محرک است که نقش کلیدی در ایجاد علاقه و وابستگی ما به دیگری دارد.
«هیجان ناپایدار» یا «عشق زودگذر»
وقتی بعضی افراد میگویند در همان اول حس عجیبی نسبت به فلانی داشتم و احساس کردم خیلی دوستش دارم و… این حالتها هیجانهایی هستند که عامل محرکهاش هیجانی و زودگذر است. چراکه همه هیجانها عمر مشخصی دارند و در بستر زمان حتی ممکن است از بین بروند. پس چیزی به اسم «عشق گذرا» وجود ندارد؛ هیجانی ناپایدار است که بر اساس نیازهای مختلف افراد بروز میکند و این نیازها ممکن است زمانی وجود داشته باشند و در موقعیتی دیگر نباشند. پس اگر میخواهیم به احساسی عمیق و پایدار برسیم و رابطهای داشته باشیم که منجر به ازدواج پایدار شود، باید فرایند شکلگیری احساساتمان را مرور کنیم. اگر در روابط، چنین فرایندی- که در ادامه خواهیم گفت- شکل بگیرد، طبیعی و قابلاستناد است و میتواند حقیقی بودن یک علاقه را مشخص کند.
از عشقتان مراقبت کنید تا زنده بماند!
«عاشق منی؟! پس فقط من باید در اولویت باشم!» اما در روابط سالم انسانی چنین چیزی امکانپذیر نیست؛ حتی در دوستداشتنهای فوقالعادهای که بین یک زوج برقرار است. در یک رابطه سالم، همهچیز باید سرجایش باشد. مهمترین نکتهای که افراد باید به خاطر بسپارند این است که هیچ رابطه یکطرفهای پایدار نیست و پایدار نخواهد ماند بنابراین وقتی همسرمان عشق و علاقهاش را به ما ابراز میکند، به هر شکلی از ما مراقبت میکند و توجهش را به هر وسیلهای به ما نشان میدهد، ما هم در این رابطه باید وظایف خود را انجام دهیم و برای پابرجا نگه داشتن این احساس، تلاش کنیم.
پس بعد از گذراندن فرایند لازم و شکل گرفتن احساس عمیق بین زوج، نوبت به «مراقبت» میرسد تا رابطه آسیب نبیند. نکتهای که بسیار مهم است و خطای زیادی در آن رخ میدهد، این است که بسیاری از افراد به شریک زندگیشان میگویند: «تو همسر منی، «باید» من را دوست داشته باشی!» اما دوست داشتن احساسی است که باید شکل بگیرد و بایدی در کارش نیست. پس اگر اوایل ازدواج احساس دوست داشتن شکل میگیرد اما از آن مراقبت نمیشود و از بین میرود، نیاز به بازسازی وجود دارد اما بایدی در کار نیست.
پیشنیازها را پاس کنید؛ بعدا عاشق شوید!
در جمع، دانشگاه، محل کار… فردی توجه شما را (از نظر ظاهر، مهارتها و…) به خود جلب میکند. به همین دلیل یک گرایش ذهنی برای شما ایجاد میشود؛ پس دقت بیشتری به فرد میکنید، رفتارها، مهارتها، شخصیت و… او را مورد ارزیابی بیشتر قرار میدهید و کمکم ممکن است به این نتیجه برسید که وقتی کنار او هستید، حال خوبی دارید. بنابراین احساس میکنید دوست دارید زمان بیشتری را با این فرد بگذرانید و به این ترتیب به مرحله بعد، یعنی «تمایل» میرسید. وقتی این تمایل ایجاد شد، مرحله «وابستگی» پیش میآید. یعنی در پی رفتوآمدهای اجتماعی این احساس به وجود میآید و سر ساعت مشخص دوست دارید طرف مقابل را ببینید، با او صحبت کنید، برای هم وقت بیشتری بگذارید و…. و وقتی این اتفاقها نیفتد، احساس کمبود و دلتنگی میکنید.
در واقع بعد از وابستگی است که مرحله دلبستگی پیش میآید. یعنی نهتنها حضور فرد برای شما مهم شده، بلکه عاطفهای هم نسبت به او پیدا کردهاید. اگر مرحله دلبستگی تداوم پیدا کند و در موقعیتها و شرایط مختلف تکرار شود، شرایط برای دوست داشتن طرف مقابل مطرح میشود پس این فرایند باید در روابط بین دو جنس که میخواهند به ازدواج ختم شود، شکل بگیرد. وقتی فرد به قدری طرف مقابل را دوست دارد که حاضر است هر کاری از دستش برمیآید انجام دهد تا او خوشحال باشد، آرامش داشته باشد، امکانات متفاوتی برایش فراهم شود و ترجیحش در زمانهای متفاوت اوست، این «دوست داشتن عمیق»ی است که اسمش را هرچیزی حتی «عشق» میتوان گذاشت!